جامعه مجازی نوشته آرشيو وبلاگ نويسندگان دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم.... کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از من زیباتر است و پشت سره شما ایستاده،دخترک برگشت و دید کسی نیست. کوروش گفت:اگر عاشق بودی پشت سرت را نگاه نمیکردی جوجه جوجه طلائی نوکت سرخ و حنائی تخم خود را شکستی چگونه بیرون جستی گفتا جایم تنگ بود دیوارش از سنگ بود نه پنجره نه در داشت نه کس ز من خبر داشت دادم به خود یک تکان مثل رستم قهرمان تخم خودرا شکستم اینجوری بیرون جستم در این سپیده ی سحرِ صبحِ بهمنی من می روم بدون تو امّا تو با منی بالابلند! از تو به بالا رسیده ام با تو که موج بودن و اوجِ سرودنی از نغمه های سازِ تو در رقص و حالتم بنواز نازِ شست تو خوش ضربه می زنی در این نگارخانه ی صدرنگِ دلفریب مانند تو نگار ندیدم ز دیدنی همواره در جوانه زدن سبزتر ز سرخ چون شاخه ی انار تو غرق شکفتنی با احتیاط دست بزن بر دلم که هست این شیشه ی بلور دل من شکستنی ای عشق! ای پلنگ! نگاهی کفایت است تا این غزال را به کمندت بیفکنی پيوندها
|
|||
![]() |