جامعه مجازی نوشته
یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 19:38 :: نويسنده : ارمین

کــلاغ پـــر ... نه کـلاغ را بگــذاریـم بـرای آخــر نـگــاهـت پـــر ... خاطـراتـت هـم پـــر... صدایـت پـــر ... کـلاغ پـــر... جـوانـی ام پـــر ... خـــاطــراتـــم پـــر ... مـن هـم ... پـــر حــالا تــو مـانـده ای و کـلاغ قـصـه که هــیـچ وقــت ... به خـانه اش نــرسـیـد...!

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 19:37 :: نويسنده : ارمین

یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم؟ مهم فقط رسیدنه ، حتی اگه کم برسیم یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه؟ به آرزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه؟ یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم؟ کاشکی بدونم چقـَدَرباید مکافات بکشم یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه؟ چرا تا حالا نشده ، شاید گناه من باشه یعنی میشه که دستامون با هم مثل یه رشته شه؟ هر کی برای اون یکی درست مثل فرشته شه یعنی میشه با هم واسه خوشبختی زحمت بکشیم؟ یه خواب راحت بکنیم ، یه آه راحت بکشیم یعنی میشه بازم بگی دیوونتم من ، دیوونت؟ دوباره عاشقم بشه اون دل مثل رودخونت یعنی میشه با هم باشیم من و خدامون و خودت؟ درست مثه تولدم ، درست مثه تولدت یعنی میشه که جای من فقط روی چشات باشه؟ تکیه کلام تو بازم ، من میمیرم برات باشه؟ یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگا کنه؟ میگی نمیشه ولی من ، همش میگم خدا کنه یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه؟ یه چیزی بشکنه فقط ، اونم طلسم ما باشه ...

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 19:37 :: نويسنده : ارمین

تمام دردم این بود که عشقش بودم... فقط وقت هایی که عشقش نبود.

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 19:36 :: نويسنده : ارمین

ببین دست هایم را ببین نگاهم را هنوز معصوم است و چشمانم منتظر ببین روبرویت نشسته ام سال های درازی ست گذشته اما هنوز مرا نمی بینی ببین قد کشیده ام. بال هایم را ببین شوق پرواز چشم هایم را ببین اینهایی که روی گونه ام نشسته اشک است اشک می دانی اشک چیست؟ بارانی است از آسمان دل می گویند اشک شور از غم است تا به حال اشک هایم را چشیده ای؟ نه تو تا به حال حتی دست هایم را نگرفته ای اشک هایم را چشیده ای؟؟!!!! مرا ببین.

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 19:34 :: نويسنده : ارمین

سلام سلام،سلامی به بلندی آسمان . به زلال و خلوص چشم ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچون بوی خوش آشنایی سلامی بر خواسته از دل و نشسته بر دل

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 19:33 :: نويسنده : ارمین

وقتی دلتنگت می شم و وقتی ازم دوری وقتی تنهام و نمی دونم چه جوری برسم به روزای خوبی که با هم داشتیم ما آیندمون و تو یه زمینی کاشتیم که هیچی ازش سبز نشد جز غصه ی زیاد ، گریه ی خود به خود! وقتی که عشق تنهات می ذاره بی خبر وقتی که میگه همه چیز با خودت ببر تا اثری نمونه از خاطره هامون مثل وبا ، مثل سل ، شایدم طاعون که وقتی میاد همه چیز م با خودش می بره ندونستن دلیلش … واسه هر دومون بهتره! ما تو این سختی ها عشق شناختیم فکر می کردیم می بریم ولی … باختیم! وقتی به روزای قشنگمون فکر می کنم به این که چه جوری بودم و چه جوری شدم به این که چرا فاصله بینمونه به این که چه حسی الان تو جونمونه وقتی یه آهگ و همیشه گوش می دی میله های قفس تنهایی تو وجوش می دی راه فرارت و تنگ تر می کنی دلت و از اینی که هست سنگ تر می کنی! وقتی تمام تلاشت اینه که مال هم نشیم طعم شیرین شکست خوردن و بچشیم وقتی می خوای عشقمون ، مثل سر درد شه وقتی می خوای جدایی بی برو برگرد شه کاری ازم بر نمیاد … عزیز دلم دلم یه مدت زیاد … تنهایی می خواد … عزیز دلم! ما تو این سختی ها عشق شناختیم فکر می کردیم می بریم ولی … باختیم!

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 19:33 :: نويسنده : ارمین

کاش می شد عشق را تفسیر کرد خواب چشمان تو را تعبیر کرد کاش می شد همچو گلها ساده بود سادگی را با تو عالم گیر کرد کاش می شد در خراب آباد دل خانه احساس را تعمیر کرد کاش می شد در حریم سینه ها

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 19:32 :: نويسنده : ارمین

مادرم شبنم گلبرگ حيات پدرم عطر گل ياس بقاست مادرم وسعت دريای گذشت پدرم ساحل زيبای لقاست مادرم آئينه حجب و حيا پدرم جلوه ايمان و رضاست مادرم سنگ صبور دل ما پدرم در همه حال کارگشاست مادرم شهر اميداست و هنر پدرم حاکم پيمان و وفاست مادرم باغ خزان ديده دهر پدرم برسرما مرغ هماست مادرم موی سپيد کرده زحزن پدرم نقش همه خاطره هاست مادرم کوه وقار است و کمال پدرم چشمه جوشان عطاست

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 16:25 :: نويسنده : ارمین

شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست...؟ چه بگویم با تو ؟ دلم از سنگ که نیست گریه در خلوت دل ، ننگ که نیست چه بگویم با تو ؟ که سحرگه دل من باز از دست تو ای رفته ز دست سخت در سینه به تنگ آمده بود

یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 16:16 :: نويسنده : ارمین

باید بروم حصار را بردارم محدودیت بهار را بردارم از هرچه کتاب شعر دارد دنیا این واژه انتظار را بردارم

پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 142
بازدید ماه : 147
بازدید کل : 9206
تعداد مطالب : 153
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

پشتیبانی